خیلی وقته حرفی ندارم با خدا بزنم. حالا چه عربی بگمش ، چه فارسی ، چه لری.

نمیدونم چی بگم بهش. خواسته خاص و بزرگی ندارم که آرزوش کنم اول سالی ، به امید رسیدن بهش. غر هم این سالها زدم ، دیگه حال و احوالی برای غر نمونده. 

خودش میدونه داره چیکار میکنه.  به کسی هم که گوش نمیده.

نمیدونم رابطه شما با خدا چطوریه و در چه حدیه ولی من .

کاملا خنثی ام.

دیروز غروب داشتم گل بابونه طبیعی می چیدم و نگاه میکردم به زمین  که لا به لای گلها ، گیاه پنیرک که به زبان لری ما بهش توله میگیم،  وجود داشت.

 یاد ننه زینب افتادم و خیلی دلتنگش شدم‌. فروردین امسال ۶ سالی میشه که از پیش ما رفته برای همیشه.  روحش شاد.

خواستیم برگردیم یاسوج خونه مون که برادرشوهرم اینها نذاشتن. اینقدر اصرار کردن که مجبوری موندیم.

من واقعا دلم میخواست برگردم.

سه روز آینده باز بارانهای شدید در راهه و من میترسم. اگر رفته بودیم بهتر بود.

حالا خدا کنه فردا صبح اوضاع جوی مساعد باشه و همسری هم دیگه دل بکنه برگردیم که هزار کار نکرده داریم. 

اینجا حال و هواش یه جوریه. دائم خوابت میاد. روستاست و پر از سرسبزی ، مرغ و جوجه و بز و بزغاله و میش و بره و گاو و کبوتر و غاز و .

پر از گیاهان دارویی و غیردارویی. اما خیلی کسل میشه آدم.

دیروز رفتیم طبیعت گردی کیف داشت ولی من همش بیحالم.  روزهای بارونی هم که دلگیره.

اینجا انگار ته دنیاست. اجبارا نه اینترنت خوبی هست نه حتی آنتن تلفن. فقط در زاویه خاصی در مکان خاصی و ساعات خاصی وصل میشه.

خوبه که دور از هیاهوی شهر و مدرنیسم هستیم ولی بعضی چیزها خیلی به نت مربوط میشه. مثلا من که گوشیم تغییر دادم چند تا اپلیکیشن کاربردیم هنوز ندارم وگرنه اوقاتم میگذروندم.

الآن هم برادرشوهر بهم وای فای داد. اومدم اینجا.

نمیتونم وب گردی کنم تا بریم خونه. 

امید که حالتون خوب خوب باشه.

خیلی عکس از طبیعت و گیاهشناسی گرفتم ایشالا بعدا به اشتراک میذارمشون.


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

ایران هولوگرام دوسـتیهــــا | اس ام اس و سرگرمی دانلود رمان تلفن قالیشویی و مبلشویی در شیراز نوجوانان عاشورایی یادداشت های بورسی رودخانه ماه Eric